روژینا دنیای مامان و باباروژینا دنیای مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دنیای مامان وبابا

15 ماهگی عسلم

ماهگــــــــــــیت مبــــــــــــــارک   دختر عزیزم- عشقم -تمام وجودم -هستی مامان تمام زندگی مامان 15 ماه قشنگ از با تو بودن گذشت. هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا. مبارکه مبارکه 15 ماهگی دنیای مامان وبابا مبارکه    عزیزم تقریبا با یه تاخیر کوچولو این پستو برات میذارم . اخه از دوشنبه هفته گذشته تاجمعه هر شب مهمونی بودیم وکلی خوش گذشت . دوشنبه شب خونه خاله محبوبه ی بابا بودیم. 3شنبه خونه مامان جون/مامان بزرگم/ بودیم 4 شنبه خاله معصومه  وشوهر خالم و محدثه جون/دختر  خالم/ اومدند خونمون وما میزبان بودیم. 5شنبه هم/ شب ولنتاین/ که من از صبح تا غروب کلاس بودم وشما پیشه مامانی بودی وشبش هم خونه خاله اکرم/ خ...
28 بهمن 1392

happy valentain 2

         ولنتاین مبارک      عشقم دخترم ولنتاینت مبارک. امسال دومین ولنتاین بود که من در کنار عشقهای زندگیم روژینازم و نادر عزیزم بودم. خدایا شکرت   دختر گلم همونطور که تو پست قبل نوشتم شب ولنتاین  5شنبه 24 بهمن خونه خا لم مهمونی بودیم که مریم جون دختر خالم زحمت کشید و برای همه بچه ها هدیه ولنتاین گرفته بود و به شما هم هدیه داد.که دوتا فنجون خوشگل که دوتا قلب توش بود. دست دختر خاله عزیزم درد نکنه . اما 25 بهمن/جمعه صبح/ منو شما رفتیم برای بابا هدیه گرفتیم یه عروسکه اسب با یه باکس خوشگل که داخلشو پر کردیم با شکلات و وقتی که برگشتیم به بابا دادیم و بابا ...
28 بهمن 1392

روژینا گلی به روایت تصویر

                          این روزهای روژینازم به روایت تصویر       مامان فدای خنده های مثل قندت بشه عروسکم عزیز دلم یکشنبه هفته پیش با بابا و مامان زری و بابایی و عمه ندا و ماخان رفتیم خونه دایی محسن بابا. این عکسها رو قبل از اینکه بریم ازت گرفتم.      دختر گلم این لباست جزو لباسهای سیسمونیت بود که من فکر میکردم هنوز برات بزرگه و تنت نمیکردم  ولی وقتی پوشیدیش در کمال تعجب دیدم که برات کوچیک شده . تازه فکر میکردم برای ساله دیگه ات مناسب باشه . دختر نازنی...
20 بهمن 1392

روزهای برفی

 نفس نفسی مامان ســـــــــــــلام این چند روز هوا خیلی خیلی سرد بود ملوسکم .و روزهای برفی قشنگی بود.منم که خیلی برف رو دوست دارم وقتی صبحها از خواب بیدار میشدم با دیدنه برفهایی که زمین رو سفید پوش کرده بود کلی هیجان زده میشدم . و شمارو هم میبردم دمه پنجره تا ببینی و میگفتم روژینا جونم برفو ببین. بگو برف و شماهم میگفتی ب’   .  عزیزم اولین روزی که برف اومده بود صبحش شمارو با بابا بردیم بیرون تا برفا رو ببینی و رفتیم یه پارکی که  بخاطر بلندی درختاش برف روی زمینش کم باشه و شما بتونی راه بری .خیلی تعجب کرده بودی و همش زمینو نگاه میکردی. وقتی بهت برف میدادیم فقط نگاهش میکردی و ازمون نمیگرفتیش. نمیدونم چراااا...
19 بهمن 1392

بازهم سرماخوردگی

  دختر گلیه مامان سلام   عزیزم بالاخره سرما خوردگی رو از من گرفتی و این هفته اصلا حالت خوب نبود . همش بی قرار بودی. شبها از سرفه و تنگی نفس نمیتونستی بخوابی و ابریزش شدید هم داشتی و خیلی هم غر غرو شده بودی عزیزم و بهونه های الکی میگرفتی . هنوز هم به طور کامل حالت خوب نشده و گاهی اوقات ابریزش بینی داری. فدات بشم که فقط این چند روز دارو خوردی و بی اشتهاییت بدتر هم شده و اصلا این چند روزه هیچی به جز شیر نخوردی و خیلی لاغر شدی عسلکم .وقتی میخوام بهت داروهات بدم میگم روژینا بیا داروتو بخور و تو هم فرار میکنی و میگی دائوو و اصلا دوست نداری که بخوریشون . اصلا ابمیوه نمیخوری و با زور بهت چند تا قاشق اب لیمو میدیم. واقعا با  ا...
9 بهمن 1392

هفنمین مروارید

  روژینا جونم تا این لحظه 1 سال و 2 ماه و 9 روز و 15 ساعت و38 دقیقه و33 ثانیه سن دارد.   عزیز دلم دختر گلم هفتمین مرواریدت مبارک باشه . عشقه مامان 4 شب پیش/5 شنبه/ اصلا علاقه نداشتی شیر بخوری و وقتی هم که خواب بودی همش بی تابی میکردی و تا صبح دوبارهم حالت به هم خورد و کلی نگرانمون کردی . صبحش هم بیرون روی داشتی که شدیدا نگرانت شدم و با خودم گفتم وااااااااااااااااااااااااااااااای دوباره مریضی جدید. که خدارو شکر ادامه دار نبود و همون روز بعد از ظهرش وقتی داشتم باهات بازی میکردم دیدم سومین دندونه پایین از سمت چپ اومده بیرون و الان شما 7 تا دندون داری . هوراااااااااااااااااااااااااا دختر نازم منم از شنبه تا حالا حسابی سرما خو...
1 بهمن 1392
1